انشاءالله می‌رویم میقات و آن‎‌جا احرام می‌بندیم. وقتی رسیدیم به میقات دیگر وقت تمام می‌شود، اوقات تمام می‌شود. میقات یعنی محلّی که نزدیک خانه است. از دنیا خلاص می‌شوید. حدود طبیعت تمام شد، نزدیک بیت‌الله الحرام رسیده‌اید.

راه هم همین‌طور است. اگر مقصدتان خدا باشد، یک مقدار که رفتید، می‌بینید میقات نزدیک است. به میقات که نزدیک شُدید، مُحرم می‌شوید. لبیک می‌گویید و از دنیا راحت می‌شوید. می‌گویید راحت شدم، مجهّز شدم برای تو. راه معنوی‌تان را عرض می‌کنم یکی دو لُنگ لازم است که آن هم از نور است. لابد میّت را دیده‌اید یک پارچه می‌بندند به کمرش، یک پارچه هم به تنش می‌پیچند، سپس با یک سراسری هم بدنش را می‌پوشانند. احرام هم دو قطعه پارچه است.

برای کفن سه قطعه واجب است؛ احرام، لُنگ، یکی هم سراسری. میّت را در سراسری می‌پیچند و مثل ماهی درست می‌کنند! گویا بناست او را به دریا بیاندازند، دریای توحید. نیّتتان هم همین‌هاست. جمع می‌شوید، با خدای خودتان انس می‌گیرید به ذکر و یاد خدا، خدا هم راه را باز می‌کند. و الّا این طرف و آن طرف پریدن خوب نیست. نفس خود انسان مقدّم است. پاکی داخل انسان است که مهم است.

سَنُرینم آیاتِنا فی الافاق ِ وَ فی اَنفُسِهم. بشر آفاق را می‌گردد، باز برمی‌گردد به نفس خودش. حَتّی یَتَبَیّنَ لَهُم اَنَّهُ الحقُّ می‌بینید حق در خانه بود. می‌گوید من در آسمان‌ها می‌گشتم، در زمین می‌گشتم، در نفس ِ خودم بالا و پائین می‌دویدم، می‌گفتم این‌جور کنم آن‌جور کنم، یک‌وقت واضح شد حق این‌جا تشریف داشته و من نمی‌دانستم. البته حق همه جا هست، این‌جا هم هست. می‌پرسی ایران هم هست، می‌گویم بله هست؛ همه جا هست. ممکن است کسی بپرسد وقتی همه جا هست، پس برای چه مکّه می‌رویم؟ برای چه کربلا می‌رویم؟ برای چه شهید می‌دهیم؟ همین‌طور ایراد می‌کند. گفت: نفهمیدم آن وقت که هیچ حالیمان نبود آن همه این‌جا و آن‌جا می‌دویدیم؛ حالا که بینا هستیم، چرا نرویم تماشا کنیم؟

سیاحَة َ اُمَّتی فِی شَهر ِ الله

مستدرک الوسائل، جلد۱۶، صفحه۵۴

به راستی هم سیاحت دارد!

از مجالس مرحوم حاج محمد اسماعیل دولابی