عرفات، وقوف در کلّ حیات است

خیمههای افتاده در غروب عرفات، مرا یاد غروب روز عاشورا میانداخت. دیگر اینکه مدام این بیت «بیدل دهلوی» را زمزمه میکردم که با وجود سنّی بودنش، خیلی بیشتر از ما «شیعی دل» بود؛ و چه زیبا سروده است که:
کیست در این انجمن محرم عشق غیور
ما همه بیغیرتیم، آینه در کــــربلاست!
به قول شیخ سعید شعبان، عرفات، وقوف در کلّ حیات است و من همهی عمرم را ریخته بودم در ظرف تنگ و شیشهای یک نصفه روز، که از ظهر امروز شروع میشد و تا غروب ادامه داشت و نگاه میکردم به بادهای که نه صافی بود و نه کافی. یک قطره بود شاید، ریخته شده در یک حباب بزرگ، و پُر شده بود از حُبّ دنیا. حبابی که داشت میترکید.

دعای عرفه خوانده بودیم و من هنوز حباب مانده بودم؛ گریسته بودیم و من هنوز حباب مانده بودم و حالا خیمههای غروب عرفات را نگاه میکردم و دلتنگ دلتنگ بودم. موجها میرفتند به سمت مشعرالحرام و من هنوز همان حباب بودم و سرانجام هیچ نبودم.
میگویند پیامبر -صلیالله علیه و آله- با پای پیاده، در حالیکه مُحرم بودند و ذکر میگفتند، وارد این سرزمین میشدند، تا نزدیک ظهر را بر بالای کوه نمره در غرب عرفات میماندند و سپس به عرفات وارد میشدند. جبلالرّحمه او را در آغوش میگرفت و دشت عرفات در بوی گل محمدی، تن میشست.
اینجا که ما ایستادهایم، دورترین نقطه به خانهی خداست و وقوف در عرفات، پس از نیمروز عرفه به پایان آمده است و این از ارکان حج تمتّع است.
دیشب در همان مکه لباس احرام پوشیدهایم، نیت کردهایم و راهی اینجا شدهایم که خارج از حدّ حرم است. وقوف در عرفات و مشعر و منا، نیّت میخواهد و درست مثل خواندن ِ نماز است. انگار الان قامت بستهایم و سورهی حمد را تلاوت کردهایم. سپس نزدیکتر میشویم به کعبه، به مشعر میرویم. همین امشب، وقتی نماز مغرب را در این دیار خواندیم و سپیدهی صبح، باز هم نزدیکتر، به منا میرسیم که از آنجا تا خیابانهای «عزیزیه» و شمال مکه راهی نیست. اگر چشمهای تیزبین «زرقاء یمامه» آن زن افسانهای عرب را داشتم، از همینجا میتوانستم خانهی کعبه را ببینم؛ از همین فاصله ۲۰ کیلومتری مسجدالحرام، به شرطیکه کوههای مکه بگذارند! و میتوانستم از اینجا حجرالاسود و مقام ابراهیم را ببینم که درست روبهرویمان قرار دارند، میتوانستم در ِ کعبه را ببینم، حجرالاسود را تماشا کنم و جای پای ابراهیم را نیز. ما الان درست روبهروی حجرالاسودیم و حرکت به سمت مشعر و منا، حرکت به سمت حِجر اسماعیل است.
علیرضا قزوه
سُكر؛