مرحوم سید شرف‌الدین از علمای بزرگ شیعه، هنگامی‌که در زمان عبدالعزیز آل سعود به زیارت خانه‌ی خدا مشرف شد، از جمله علمایی بود که به کاخ پادشاه دعوت شده بود که طبق معمول در عید قربان به او تبریک بگویند. زمانی‌که نوبت به وی رسید و دست شاه را گرفت، هدیه‌ای به او داد که هدیه‌اش عبارت بود از یک قرآن که در جلدی پوستین نگه داشته شده بود.

ملک، هدیه را گرفت و بوسید و به عنوان احترام و تعظیم، بر پیشانی خود گذاشت. سید شرف‌الدین ناگهان گفت: «ای پادشاه! چگونه این جلد را می‌بوسی و تعظیم می‌کنی، در حالی‌که چیزی جز پوست یک بز نیست!؟»

ملک گفت: «غرض من قرآنی است که در داخل این جلد قرار دارد، نه خود جلد!»

آقای شرف‌الدین فوراً گفت: «احسنت، ای پادشاه! ما هم وقتی پنجره یا درب اتاق پیامبر -صلی‌الله علیه و آله- را می‌بوسیم، می‌دانیم که آهن هیچ کاری نمی‌تواند بکند؛ ولی غرض ما آن کسی است که ماورای این آهن‌ها و چوب‌ها قرار دارد. ما می‌خواهیم رسول الله -صلی‌الله علیه و آله- را تعظیم و احترام کنیم، همان‌گونه که شما با بوسه زدن بر پوست بز، می‌خواستی قرآنی را تعظیم نمایی که در جوف آن پوست قرار دارد.»

حاضران تکبیر گفتند و او را تصدیق نمودند. آن‌جا بود که ملک ناچار شد اجازه دهد حجّاج با آثار رسول خدا -صلی‌الله علیه و آله- تبرّک جویند، ولی آن‌که پس از او آمد، به قانون گذشته‌ی‌شان بازگشت!

آنگاه هدایت شدم، ص۹۳


امام صادق -علیه‌السلام- فرمودند:

ای زید، خود را با اخلاق ایشان تطبیق داده، رفتاری خوب با آنان داشته باشید، در مساجد آن‌ها نماز بگزارید، بیمارانشان را عیادت کنید، در تشییع جنازه‌ی آنان حاضر شوید، و اگر بتوانید امام جماعت یا مؤذن آنان باشید؛ چنین کنید، زیرا اگر چنین رفتار کنید گویند:

این‌ها جعفری (و پیروان جعفر ابن محمد -صلی‌الله علیه و آله-)اند. خداوند جعفر را رحمت کند؛ چه خوب یاران خود را تربیت کرده است است!

و اگر چنین رفتار نکنید، گویند:

این‌ها جعفری هستند. خداوند با جعفر چنان کند؛ یارانش را چه بد تربیت کرده است!

من لا یحضره الفقیه، ۳۸۳/۱